Injo0oram Nemimo0one...!

بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ...که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

Injo0oram Nemimo0one...!

بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ...که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

یک فنجان فرهیختگی...!

"رویش" جایی که مدتها دنبالش بودم، یه انجمن ادبی که پُر آدمای دوست داشتنی و جالبه،هر هفته همه یه کتابِ مشخص رو می خونن و تو کلاس نقدش می کنن...منم که کلاً خوره ی هرچیزی که بشه خوندش! این چند وقتیکه عضو این انجمن شدم هفته هامو با شوق و ذوقِ عصرای دوشنبه میگذرونم،مثلِ حسِ زمانیکه کلاس آلمانی می رفتم ممنونم نازی1


پ ن1: دیروز با خمسه و خانوم سادات از دانشگاه برگشتیم که بابا لنگ دراز زنگ زد و گفت با بچه ها بریم یه جا یه چیزی بخوریم! ما هم که همگی دائم الجوع!!....بعدم من برخلافِ اینکه گفته بودم فعلا بچه ها چیزی متوجه نشن با پُرروویی گفتم بابا جان میشه من رو برسونین؟!! (خوب دلم واسش تنگ شده بود) فکر کنم دیگه باید رابطمونو علنی کنیم که منم انقدر تو جمع دلم واسش ضعف نره و مجبور باشم بی تفاوت نشون بدم!


پ ن2 :من اضافه وزن ندارم...کمبودِ "قد" دارم!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
نازی دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 14:09

شوما اگه منو نداشتین چیکار میکردین خو؟
اصن هرچی فرهیختگی داریم از من نشات میگیره ها دقت کرده بودی؟

+ رابطه جدید مبارک . به پای هم پیر شین

جااااااااان؟؟؟؟ بله البته شوما بالقوه فرهیخته بودین من بالفعلش کردم!
ممنون ولی فکر کنم من زودتر از دستِ شما سه تا پیر میشم

فریناز دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 16:10 http://delhayebarany.blogsky.com

به به
سلام مامان ِ نازی :دی

خوش اومدی به جمع ما

رویش
منم میام احتمالا سال دیگه

اصن پ ن 2 ت منو کُشت!

سلام دوستِ خوبم.ممنون که اومدی...انشالا،خوشحال میشم ببینمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد